سلام بر شما مشتاقان حج
روز عرفه به پایان رسیده، کاروانیان حج، همچون رودخانهی به دریا رسیده، آرام شده بودند، هیچکس یارای صحبت با دیگری را نداشت، زیرا هنوز مدهوش سخن گفتن به درگاه خداوند بودند.
همگی در خود فرو رفته بودند، انگار خودشان را میشناختند، و این هرگز اتفاق نمیافتاد، مگر به یاری و دستگیری، اللهِ مالک.
چهرهها نورانی بود، دیگر کسی بهانه تنگی ِجا و عجله در صف را نداشت، خسته و رنجور بودند و مراقب، بله با خدا عهد بسته بودند و اجابت شنیده بودند، صدای دعا و نیاش حجاج در گوششان مانده بود، میدانی چرا؟ چون امروز شیطان، خوارتر و ذلیلتر از هر روز بود و آنانی هم که درعمل و دعا ضعف داشتند، با قرارگرفتن در سیلِ جمعیّت، به معبود رسیده بودند،
بله شک نکن حاجی تو قبول شدهای!
پرونده اعمالت بررسی شد و توبهى ِسوزناکت پذیرفته شده. ...
پس از دعا در مزدلفه و رمی جمرات و نماز در مسجد خیف، منتظر قربانی بودیم تا حلق کنیم، اینبار باز «حاج ارسلان» داوطلب و نماینده قربانی از طرف حجاج، به قربانگاه رفته بود تا به اسم، قربانی را ذبح کند و حاجی بدون قربانی نمانده باشد، چون از واجبات حج تمتع میباشد.
در قسمت جمره منا بودیم، در مصاف با شیطان و وسوسههایش، ای حاجی! دنبال چه میگردی؟
ابراهیم را به یاد بیاور که در مصاف با شیطان چه زجرها کشید، میدانی ابراهیم بهانه داشت که وسوسه شود، پس ازسالها صاحب فرزند شده بود و پس از سالها او را رشید دیده بود و باید به خود میبالید و خوشحال میشد، امّا باید یکی را انتخاب میکرد، خدای یگانهاش، یا فرزند دلبندش را؟
آخر او ابراهیم خلیل بود، هیچ فاصله و خللی در دوستیش با خدا جایز نبود، پس پیکار سخت شروع شد و تا شکست شیطان پیش رفت.
خدای من! ما در کجا قرار گرفتهایم، توان امتحان نداریم، غلو نباید بکنیم، پس بیایید دعا کنیم؛ بارالها! از ما امتحان سخت نگیر ...
حجاج با خوشحالی و دعا، شیطان را دنبال کردند و سنگ زدند، با خودم میگفتم؛ خدای من! به همهی ِما رحم کن و شیطانصفتی را از امت مسلمان دور کن، به ما رحم کن که به حج خود نبالیم و غافل نشویم، زیرا شکستن توبه عقوبت بزرگ بهمراه دارد.
رجم تمام شده بود، خبرِ اتمام قربانی به کاروانمان رسید حجاج خوشحال شدند و حلق کردند و به همدیگر تبریک گفتند و دست دادند.
خدای من! خوب میدانیم که پرنده ایمان دو بال دارد، بال خوف و بال رجاء.
و ایمان فراتر از دانستن و دیدن است، به حج رفتیم وخانهی خدا را دیدیم و امید بستیم و قبول شدیم، امّا ای پروردگار بیهمتا! ما را ببخش و هرگز به حال خود وا مگذار که پیمانمان و توبهیمان خدشهدار شود و پناه میبرم به تو از روزی که ایمان زنگار بندد و تزاید نیابد.
ما با کسب اجازه از مسؤول کاروان، دو شب بعدی را بیرون از آلاچیق، در کنار حجاجی که از اقصا نقاط جهان آمده بودند در «بدایةالمنی» ماندیم، زیبایی خاصی داشت، هنگام اذان که میشد تا شخصی شروع به نماز میکرد، اطرافیانش به او اقتدا کرده و نماز را به جماعت میخواندند، اکثر حجاج کنار خیابان با پای پیاده از آفریقا به حج آمده بودند، حتی زنان با فرزندی کوچک در کول ِخود، آمده بودند که با خدای خود پیمان ببندند.
پس از اتمام «ایام التشریق»، ساکها را بستیم، به طواف وداع رفتیم، چگونه وداع کنیم از خانهات ای پروردگارم؟
از نگاه کردنش سیر نمیشوی!
کاروان برای وداع آمده بود، این طواف حال و هوای دیگری داشت.
ای کاروان آهسته ران کآرام جانم میرود ...
ای حاجی! برای آخرین بار به کعبه نگاه کن و سلام کن بر ابراهیم ِخلیل و انبیا، که به خانه خدا آمدند و رفتند، پاها اینبار سست هستند. نمیخواهند قدم بردارند چون با هرقدم به وداع نزدیک میشوند.
دعا کردیم، دعا کردیم، درحق کل بلاد، کل مسلمین، میخواهم اذعان کنم که برادر بزرگوارمان«حاج محمد نوروزی» كه سرگروه ما بود، مشوق حج کل حجاج ِاین گروه بود زیرا همچون سروشی غیبی ما را تشویق کرد که حال كه متقاضى ثبتنام كم است، به حج برویم شاید دیگر عمر وفا نکرد و مردیم وآنگاه باید پاسخگو باشیم که چرا وقتی همهچیز مهیّا بود نرفتید؟ برایش دعای سعادت در دنیا وآخرت میکنم.
در حج وداع، بلند دعا میخواند و ما پشت سرش تکرار کرده و آمین میگفتیم، برای نماز طواف رفتیم و پس از گزاردن نماز، با یادِ هاجر، سعی بین صفا و مروه را انجام دادیم.
پرودگارا! کودکانمانتشنهاند، چه بسیارند اسماعیلهای زمانه که منتظرِجرعهای آرامش، جرعهای محبّت، و یاد خدا هستند.
الهی! کودکان سرزمینم چه خواهند شد؟ اگر کمکشان نکنی آب حیاتشان خواهد خشکید، بارالها! آنچنان که به هاجر و اسماعیلش رحم کردی، بر ما و برهموطنانمان و کل مسلمین رحم کن، سعادت دنیا و آخرت نصیبشان گردان. آمین
روی سخنم با شما خوانندگان این خاطرات است، عزیزان! اگر اسباب و علل حج آماده شد واجب است که حج کنیم، و هرگز یک حاجی را نمونه اسلام ندانیم، زیرا حتّی داخل کاروانیان نیز پول و اشیا گم میشد. و این نهایت تأسف را برمیانگیخت. پس هرگز از کسی بت نسازیم که چون فلانى حاجی است پس بهشتیست و من نه! و امّا حج به معنی حرکت و رفتن و آهنگ رفتنکردن است، نه فقط زمینی و مادّی، پس تو هم میتوانی حج کنی! حج معنوی.
از خود بیرون بیا سفر کن، با خالقت در شبانه روز خلوت کن!
هر لحظه در حال رفتن به سوی نیکی و دستگیری باش!
و بدان که خداوند از رگ گردن به تو نزدیکتر است.
خاطرات حج
سیده تهمینه میرفضلی، استان گیلان، تالش، شماره زائر ۱۷۲
شماره کاروان ۲۸۰۰۲
محل اسکان درمکه هتل (اخیار الکبیر(
به امید دیدار مجدد خانه خدا برای خودم و همهی آرزومندان.
نظرات